یه زندایی دارم که کون فوق العاده بزرگ و باحالی داره همیشه تو کفش بودم تا اینکه تصمیم گرفتم چکشش بزنم اونم رابطش باهام خوب بود اکثرا باهم بگو به خند داشتیم تا اینکه شوخی های من یکم باهاش شدیدترشد این اواخر اونم قضیه رو گرفته بود خلاصه پارسال تابستون تنها رفته بودم خونشون وشب خوابیدم صبح که پاشدم دیدم زندایی داره جلو در حموم لباس میشوره با تیشرت و شلوار تنگ واز شانس ماهم هیچکی نبود منم یه ده دقیقه ای خوب کونش رو دید زدم بعد گفتم بزار برم اگه شده بزور حتی میکنمش پاشدم رفتم جلو کیرم هم راست شده بود حسابی تابلو سلام کردم یهو جا خورد یه نیگا انداخت به کیرم بعد گفت زندایی لباس اگه داری بده بشورم رفتم چندتا لباسامو دادم بهش اونم با یه ناز خاصی رفتار میکرد بعد گفتم لباسای تنم هم هست میشه یه دست لباس بدین تا ایناروهم در بیارم گفت همه لباسا خیسن میلاد جان گفتم خب چیکارکنیم گفت شما بیا برو توحموم لباسات دریار تا موقعی که من میشورم وخشک میکنم شماهم خودت بشور گفتم خب شما کجا لباس بشوری خندید گفت همینجا نترس نگات نمیکنم فهمیدم واقعا میخاد بده منم یه مکثی کردم بعد گفت زود دربیار دیگه نکنه میخای من بیام دربیارمشون منم با پررویی گفتم اگه زحمتی نیست اونم زود اومد جلو یه نیگا عاشقانه کرد گفت پس برو در حیاط قفل کن منم رفتم وبرگشتم تو حموم در حموم بستم رفتم جلوش واستادم گفتم بفرما دربیار اونم داد پایین شلوارمو خلاصه لخت شدم بعد گفتم خب زندایی جان ازقدیم میگن ازهردست بدی ازهمون دست پس میگیری لباس منو در اوردی منم باید تلافی کنم یهو اینو که گفتم رنگش پرید اومد جلو گفت جرات داری دست بزن خفت میکنم منم با پررویی شلوارش رو گرفتم کشیدم پایین جیغ ودادش در اومد میگف میلادجان نکن خلاصه شلوارش دراوردم بعد گفت دس نزن خودم درمیارم فقط نیگام نکنی اونم روش کرد اون طرف همینکه داشت بلیزش رو در میاورد چشم به باسن نازش افتاد باورم نمیشد یهو دهنم گذاشتم لای قاچ کونش گفت میلاد چیکارمیکنی تابخودش جنبید شرتش دادم کنار کسش رو شرو کردم به خوردن اونم هی خودش رو میکشید عقب نمیزاشت میگف من شوهر دارم نکن منم گفتم زندایی قول میدم نکنمت فقط بزار یکم لیس بزنمت خلاصه بعد ازکلی اسرار گفت باشه نشست رو سکوی حموم منم شرو کردم به خوردن کسش یه نیم ساعتی خوردم بعد کمکم دستش رو گزاش رو سرم بعد گفت بزار دراز بکشم دراز کشید ورفتم سراغ پستوناش حسابی خوردمش اونم دستش رو گذاشت رو کیرم ویکم مالید بعد گفتم بکنم یا نه گفت بکن دیگه آب از سرگذشت کسش خیلی گشاد بود یکم واسش زدم چندبار ارضا شد بعد گفتم بچرخ به پشت گفت از پشت نمیدم حا گفتم نه بابا میخام بمالم لای کونت آبم بیاد اونم برگشت به پشت وای وای هرچی بگم کم گفتم همچین کونی هرکسی رو دیوونه میکرد منم صابون برداشتم مالیدم به کیرم بعد یواش گذاشتم لای کونش یکم بازی کردم بعد فرو کردم یه جیغ زد تا خاست تکون بخوره منم کردم تا بیخ تو خلاصه چندتا تلم زدم آبم اومد از اون به بعد دوبار دیگه هم کردمش
اسرار؟ خاست؟
جون من خودت نگارشت رو قبول داری؟
تو خونه اصلا لباس تمیز وجود نداشت؟
نگاه عاشقانه؟
لباس شویی هم نداشتن؟
حوصله نوشتن داشتی؟ یه بار از روش بخون...
ویرایش توسط sarbaz20 : 06-29-2014 در ساعت 07:16 PM