سلام،اول بگم که یادم نره منتظر نظراتتون هستم و اونایی که معتقدند که داستان قبلی من خالی بندی بود نخونن تا فحش هم الکی ندن.
دومم من سکس با خواهرو دوست ندارم ولی وقتی به این موضوع که اگه خواهرم به کس دیگه بده آزارم میده و ترجیه میدم خودم بکنمش تا بعضی...دیگر البته اگه خودش بخواد نه زوری.
خاطره:
خواهرم3سال ازم کوچیک تره اسمش(سحره)اسم خودمم(محمده)از بچگی خیلی دوستش داشتمو دارم وقتی بهم میگفت:داداش دلم آب میشد براش.روزها،مثل برقو باد گذشت،تاچشم به هم زدم سحر18سالش شده بود،من امینش شده بودمو هر رازی داشت بهم میگفت.
بعضی وقتا میومد پشتمو کیسه میکشید و فقط منو با شورت میدید.1روز اومد اتاقمو گفت:داداش میشه ازت یه سوال بپرسم؟منم گفتم:بپرس نفسم.
سحر:اول قول بده بین خودمون بمونه.
من:باشه.
سحر یکم من من کردو گفت:داداش زیر شورت شما پسرا چیزی هست؟من اول تعجب کردم بعد زدم زیرخنده...گفتم:بچه برو دنبال درسو مشقت این حرفا چیه؟!گفت:اذیت نکن دیگه داداشی،منم سر به سرش گذاشتمو گفتم:هر وقت شوهر کردی میفهمی...باز قرقر کرد که بگو،منم گفتم:آره میخوای چیکار؟گفت:دوستم داشت تعریف میکردکه پسرا یه چیز بزرگ و محکم دارن به اسم کیر که میکنن داخل چیزما و خیلی حال میده،یکم اخم کردمو گفتم:دوستت غلط میکنه از این حرفا میزنه،این حرفا زشته،دیگه نشنوما اگه بابا و مامان بشنون پوستتو میکنن،دوباره ادامه داد:اخه میگن انقدر کیف میده که لذتی بالاتر از اون نیست.منم با خودم گفتم:(این اگه فردا با حرف دوستش خام شه و بره پردشو از دست بده بدبخت میشه)تصمیم گرفتم عواقب اون کارو بهش بگم که شاید دست از این تفکرات برداره،یکم درباره نداشتن پرده و عواقبش براش حرف زدم و بهش فهموندم چقدر براش گرون تموم میشه،اونم رفت.
هر روز میومد و میگفت که دوستام میگن:از کون دادن خیلی کیف میده و کیر انقدر باحاله و...بعد چند روز بهم گفت:داداش میشه کیرتو ببینم اول کمی عصبانی شدم و دوباره شروع به نصیحت کردنش کردم ولی انگار نه انگار...چند دفعه بعد هی ازم درخواست میکرد که بزارم کیرمو ببینه و من مخالفت میکردو کمی هم تهدیدش میکردم ولی بازم بر درخواستش پا فشاری میکرد،سری آخر بهم گفت:اصلا میرم و با پسر دیگه دوست میشم و مال اونو میبینم و باهاش سکس میکنم،یک لحظه خون جلوی چشمامو گرفت و ناخوداگاه سیلی آبدار در گوشش زدم لحظه آخر که چشماشو دیدم اشک توش حلقه زده بودو آروم از روی گونش پایین می اومد،تا حالا حتی یکبار هم دست روی خواهرم بلند نکرده بودم،از اتاقم بیرون رفت اون صحنه آخر جگرمو به آتیش کشید هی به خودم فحش میگفتم اما چه فایده اون کاری که نباید میشد،شد . . . از اتاقم بیرون اومدم صدای خور و پف پدرم خونه برداشته بود مادرمم خونه نبود نمیدونم برا خرید رفته بود یا خونه همسایه بود،سردرد عجیبی گرفته بودم بسمت اتاق سحر رفتم هی در زدم ولی جوابی نشنیدم انقدر صداش کردم اما فایده نداشت درو قفل کرده بود و فقط صدای گریشو میشنیدم،یواش یواش داشت گریم میگرفتم با خودم میگفتم:تو چیکار کردی؟!بعد از چند دقیقه به اتاقم برگشتم غم کاری که کردم از یک طرف و از طرف دیگر فکر اینکه با من لج کنه و کار دست خودش بده مثل خوره داشت جونمو میخورد،بعد حدودأ20دقیقه صدای در اومد سریع در اتاقم رو باز کردم ولی پدرم بود بهم گفت داره میره شرکت جلسه داره مواظب خونه باشم ازش پرسیدم:مادر کجاست؟گفت:رفته خونه خالم اینا . . .
گذشت یک ساعتی بلخره سحر از اتاقش بیرون اومد سریع پیشش رفتم تا معذرت خواهی کنم اما با یه سیلی محکم مواجه شدم سرم رو پایین انداختم گفتم:بزن حقمه،محکم تر بزن،دستش رو برد بالا چشمامو بستم منتظر سیلی دوم بودم اما خبری از اومدنش نبود یواش چشمم رو باز کردم دیدم دستش داره رو هوا میلرزه باز از چشمش اشک میاد،دستش رو پایین اورد و از کنارم رد شد منم پشت سرش که کارم رو توجیه کنم اما بحرفم گوش نمیداد دست آخر هم یه فحش بهم دادو رفت،4روز درسم رو ول کردم و فقط با ماشین بابام دنبالش میکردم که فکر احمقانه به سرش نزنه و بخیر گذشت روز چهارم یه حلقه از طلا براش خریدم و باز شروع به عذر خواهی کردم دست آخر گفت:به یه شرط قبول میکنم،گفتم:هرچی باشه قبوله،گفت:باید باهاش سکس کنم منم که چاره ای نداشتم قبول کردم.
2روز گذشت عموم خانوادمون رو برای شام دعوت کرده بود من بهانه درس اوردم،سحرم بهانه درس اورد و نرفتیم،یه نیم ساعتی بودکه بابا و مامان رفته بودن دیدم خواهرم اومد دیدن بدنش برام تازگی نداشت ولی به اون خوبی ندیده بودم با یه سوتین و شورت وارد اتاقم شد،یک لحظه انگار برق گرفتتم،وقتی از فاز خارج شدم سری از روی تأسف تکان دادمو زیر لب حرفی زدم که بماند...خواهرم با لبی خندان گفت:داداشی وقتشه،یک هفته بود کلمه داداش رو نشنیده بودم،تصمیم گرفتم کاری بکنم که از سکس پشیمون شه،آروم اومد جلوم پیرهن و زیر شلوارمو در آورد کیرم یواش یواش داشت بزرگ میشد،شورتم رو کشید پایین و چند لحظه ای به کیرم خیره شد بعد آروم توی دستش گرفت و مالید آرام آرام سرشو داخل دهنش گذاشتو مکید لحظه ای حس خوبی بهم دست داد ولی از طرف دیگر باز از مسئله ناراحت شدم دندان هایش به کیرم گیر میکرد سرش را بلند کردم لبم را روی لبش گذاشتم و به آهستگی مکیدم سوتینش را باز کردم سینه هایش کوچیک اما خوشمزه بود کمی برایش خوردم و شورتش را دراوردم و کسش را انقدر لیس زدم تا ارضا شود نوبت به کونش رسید کمی کرم بر روی کیرم زدم و برای اینکه درد داشته باشد تا دیگه از این کارها نکند اطراف سوراخش کرم زدم،بهش گفتم:آماده ای؟با سر جواب مثبت داد فشاری زیاد دادم تا سر کیرم داخل شد جیغ بلند و گوش خراشی کشید و به جلو حرکت کرد اما اجازه ندادم و فشارم را بیشتر کردم کیرم تا نصفه داخل شده بود که شروع به تلمبه زدم کردم داشت گریه میکرد اما من سرعتم رو زیاد میکردم و آه و ناله سر میدادم و بعد از2دقیقه ارضا شدم و بی حال رویش افتادم،گریه کنان رفت و خودشو شستو بهم گفت:دیگه حتی به سکس فکرم نمیکنه،منم خوشحال خودم را تمیز کردم%